پنجشنبه, ۱۶ بهمن ۱۳۹۳، ۱۱:۲۰ ب.ظ
ahardestani

شب_جمعه #شب_زیارتی_ارباب #روضه_سقا
آن یکی بوسید دستش ، دیگری بوسید پایش
آن یکی گفتا که مردی ، کیستی ای نازنینم
گفت من #ماه_بنی_هاشم ؛ سُرور قلب زهرا
شبل حیدر ، زاده ی آزاده ی ام البنینم
خوانده یزدانم، ز لطف و مرحمت، #باب_الحوائج
دستگیر کل خلق، از اولین و آخرینم
ای عزاداران ! بشارت باد ، #زهرا روز محشر
آورد بهر #شفاعت دست های نازنینم
تشنه لب در آب رفتم ، این سخن با خویش گفتم :
من چگونه آب نوشم ، شاه را عطشان ببینم
مشک را پر کردم از آب و به خود گفتم : که باید
راه نزدیکی برای خیمه رفتن برگزینم
راه نخلستان گرفتم ، لیک از شمشیر دشمن
قطع شد دست علمگیرم از یسار و از یمینم
فکر کردم : دست دادم ، آب دارم غم ندارم
سرفرازم ، #ساقی اطفال شاهنشاه دینم
ناگهان دیدم که در ره ریخت آب و سوخت جانم
تیر زد بر #مشک آن خصمی که بود اندر کمینم
دیگر از دیدار اطفال #حرم شرمنده بودم
تیر زد دشمن به چشمم تا که طفلان را نبینم
گفتم اکنون خوب شد ، خوبست برگردم به خیمه
ناگهان بر سر فرود آمد #عمود آهنینم
#حضرت_ماه #سقا #حاج_محمود_کریمی #بیت_رهبری #محرم_۹۲ #محرم۹۲ #شب_تاسوعا
پ.ن۱ : امشب مراسمی بودیم که خوندن این شعر ما رو یاد حاج محمود انداخت گفتم شما هم فیض ببرید
پ.ن۲ : شادی روح شهید رضایی و ابوالشهید حاج اقای رضایی فاتحه ای قرائت نمایید.
۹۳/۱۱/۱۶
۰
۰
ahardestani