امروز وقتی حوصلمون سر رف از همون نزدیکای دانشگاه پیچیدیم سمت کن ... رفتیم به دنبال پیدا کردن مسیر به خیال خودمون .
.
اینجا آخر مسیریه که بعد یک ساعت رانندگی و انحرافمون از جاده امامزاده داوود رسیدیم ... اینکه اینجا چیکار میکردیم و از جاده ی خاکی و گِلی چجوری با چه جون کندنی ، با چه تلفاتی که دادیم به اینجا رسیدیم و برگشتیم بماند ... .
.
من خیلی هم خوبم اصلنشم فقط یه کم درد داره 😅😅😅
ماشین تو گل گیر کرده بود منم رو صندوق عقب نشستم که از گل بیاد بیرون
ماشین رفت منم رو صندوق رفتم
رفت منم رفتم
گل تموم شد ماشین رفت ، من نرفتم

راوی میگه «متن مقتله» : داشتم تو اینه میدیدم رو صندوق بودی، سرم و چرخوندم دوباره دیدم ، دیگه نبودی ، فقط دوتا پا و کفش تو اینه دیدم ... .
.
صدا بیرونیا نمیاد
خلاصه اندکی زخم و درد بیشتر نیس
سالمم 😅 .
.
بی ربط نوشت : ممنون از همه کسایی که تو مسابقه کمک کردن ، باشد که جبران کنیم ☺️