این قسمت : خرابکاری در قطار
.
.
از تهران که سوار قطار شدیم با هم کوپه ای ها صحبت کردیم و اشنا شدیم و فهمیدم پدر دوست دبیرستانم هم همسفرمونه
من تو شروع این سفر کسی و نمیشناختم و خودم تنها ثبت نام کرده بودم توی این کاروان اما خب اوصولا از تنها بودن خوشم نمیاد ، واسه همین سه سوت با همه پسر خاله میشم 😌
ساعت ۷:۰۵ که قطار حرکت کرد حس کردیم تهویه اش خیلی داره داغ میکنه ، اما نفهمیدیم چجوری میشه مشکل رو حل کرد چون کلید های داخل کوپه مثل بقیه ی قطار های رجا کلا کار نمیکنه
رفتیم به مسول واگن گفدیم ، گف شب سرده این تهویه هم سراسریه 😳
شب موقع خواب دیدیم نه واقعا غیر قابل تحمله ، بعد چند سری مراجعه به مسول واگن خودمون راسا اقدام کردیم 😋 و بعد از باز کردن دریچه ی تهویه، کیسه ای بر سرش کشیدیم و دوباره گذاشتیمش سر جاش 😂
البته فردا صبحش اتفاقات دیگه ای افتاد که توی پست بعدی بهش میپردازم ☺️