#چگونه_مرگ_یک_مادر_چهل_تن_متهم_دارد

نکند فاش کنی #راز دلت را پسرم!
هر چه دیدی تو فراموش کن اینجا؛ #پسرم !
کمکم کن که از این #کوچه سریع تر برویم
اندکی آمده حالا نفسم جا، پسرم!
زیر پهلوی مرا با تنت آرام بگیر
کن تو با سینه بشکسته مدارا، پسرم!
دست من را تو بگیری به خدا باکم نیست
کوچه گر پر شود از هجمه #اعدا، پسرم!
پا شدی روی سر ِ پنجه؛ ولی... طوری نیست؛
می شود قدّ تو اندازهء بابا، پسرم!
ای فدای تو و رگ های ورم کرده تو
می شود عقدهء در سینهء تو وا، پسرم!
بین ما و تن #دیوار و خدا خواهد ماند
می شود باعث این فاجعه، رسوا، پسرم!
قامت مادرت اینگونه خمیده ست ولی؛
نگذاری بشود قدّ پدر تا، پسرم!
می شوی پیر از این غصه ولی مادر جان!
نکند فاش کنی راز دلت را پسرم!

#کوچه_گودال_حسن_بود_خدا_میداند
#وای_مادرم ...
روزهای اخر زمانی که زنان مدینه به ملاقات حضرت در بستر آمدند ... شکوه های حضرت را شنیدند
شنیدند که گفت به خدا سوگند
#مردان_شما_را_دشمن_میشمارم_و_از_آنان_بیزارم ...
شعر از #حنیف_منتظرقائم