سفرنامه ای برای جامونده ها
#سفرنامه_عشق خاطره نگاری و روزنانه نویسی سفرم در اربعین پارساله
در این سفر یک روز تا اربعین حسینی مانده (۱۹صفر۱۴۳۵)

از شدت جمعیت فک کنم چهل دیقه ای طول کشید وارد #بین_الحرمین شیم
#یه_خیابون_بهشتی_اسمش_بین_الحرمینه
#یه_طرف_قبر_اباالفضل_یه_طرف_اقام_حسین
حس و حال اون موقع و شور و نشاطش قابل وصف نیس
(اونایی که تجربه کردن که هیچی ٬ اونایی ه‍م که به حرم نرسیدن ایشالا خیلی زود قسمتشون بشه)
با این که دل بی قرار شش گوشه اس اما حکم میکرد اول بریم حرم حضرت ماه و اذن زیارت بگیریم ازش ...
بین الحرمین بی نهایت شلوغ به سختی رسیدیم به حرم سقا
گوشی و موبایل رو باید تحویل میدادیم
عجب صفی هم داشت
کلی خودمون و فُش و لعنت دادیم که اصن چرا اوردیم ...
گوشی ها رو تحویل دادیم
باذن الله رفتیم داخل
حس و حال عجیبی بود روبرو ایوان طلا ... مشک از ایوان طلا اویزان شده بود
عجب ارامشی داشت...
عجب حرمی بود ...
محوطه حیاط و طی کردیم و به ورودی روضه منوره رسیدیم
سیل جمعیت و درد تاول های پام داشت از جلو رفتن منصرفم میکرد ... اما محمدرضا با اصرار منو برد
پا که میومد روی پام فریاد میزدم
جمعیت با ذکر لبیک یا عباس دور ضریح در تلاطم بود ...
امکان نداشت به ضریح برسیم
اروم از درب کناری خارج شدیم و توی صحن از روی کتاب زیارتنامه ای که همراهم بود زیارت نامه خوندیم و کم کم برای رسیدن به شش گوشه سر از پا نمیشناختیم ....
از حرم خارج شدیم
این سفر نامه ادامه دارد ...