سفرنامه ای برای جامونده ها
#سفرنامه_عشق خاطره نگاری و روزنانه نویسی سفرم در اربعین پارساله

ساعت ۵ - محمد ؟؟ محمد رضا پاشو ... -مگه نمی گفتی بریم حرم +چرا ... میریم -خب پس کی ؟؟؟ + میریم یه نیم ساعت دیگه ...
- دهه خوابالو اذانه که بیدار شو دیگه ...
+ اصن صب بریم .
.
ساعت ۵:۳۰ اذانه
خب طبق پیش بینی نماز صبح هم زورکی خوندیم چه برسه به حرم ...
خوابیدیم تا نزدیکای ۱۰ 😋 رفقا اماده حرم رفتنن ما هم حاضر میشیم
از اینجا تا حرم خیلییییی راهه 😩
خب میریم اونور اتوبان و تاکسی میگیریم 🚕
تاکسی تا نزدیکای وادی السلام برد و بعدش پیاده روی تا حرم
رسیدیم به ورودی بازار نجف
قبل رفتن داخل حرم قرار میذاریم دور میدون که سر ساعت ۱ همه همینجا باشن ...
خب دیگه بریم ،
ادامه دارد ....